azapo  guestbook (221) Sign guestbook

Browse Pages:< Previous 1 2 3 4 5 6 7 Next > 
arya2085
12 years ago
ﺁﻥ ﺗﺮﮎ ﭘﺮﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﺯ ﺑﺮ ﻣﺎﺭﻓﺖ *•. .•* ﺁﯾﺎ ﭼﻪ ﺧﻄﺎ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺭﺍﻩ ﺧﻄﺎ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﭼﺸﻢﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﻦ *•. .•* ﮐﺲ ﻭﺍﻗﻒ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﭼﻪﻫﺎ ﺭﻓﺖ ﺑﺮ ﺷﻤﻊ ﻧﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﮔﺬﺭﺁﺗﺶ ﺩﻝ ﺩﻭﺵ *•. .•* ﺁﻥ ﺩﻭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﺯﺟﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺭﺥ ﺗﻮ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻡﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﻢ *•. .•* ﺳﯿﻼﺏ ﺳﺮﺷﮏﺁﻣﺪ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻼ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﭼﻮﺁﻣﺪ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ *•. .•* ﺩﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﻤﺮﺩﯾﻢ ﭼﻮﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺍ ﺭﻓﺖ ﺩﻝ ﮔﻔﺖ ﻭﺻﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﺑﺎﺯ ﺗﻮﺍﻥ ﯾﺎﻓﺖ *•. .•* ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﻡﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺩﻋﺎ ﺭﻓﺖ ﺍﺣﺮﺍﻡ ﭼﻪ ﺑﻨﺪﯾﻢ ﭼﻮﺁﻥ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﺖ *•. .•* ﺩﺭ ﺳﻌﯽﭼﻪ ﮐﻮﺷﯿﻢ ﭼﻮ ﺍﺯ ﻣﺮﻭﻩ ﺻﻔﺎ ﺭﻓﺖ ﺩﯼﮔﻔﺖ ﻃﺒﯿﺐ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪ*•. .•* ﻫﯿﻬﺎﺕ ﮐﻪ ﺭﻧﺞ ﺗﻮ ﺯ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺷﻔﺎﺭﻓﺖ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻗﺪﻣﯽﻧﻪ *•. .•* ﺯﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﺭ ﻓﻨﺎﺭﻓﺖ
sepehr00
12 years ago
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻣﮑﺘﻮﺏﺭﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭ ﺭﺍﺑﺮﺑﺎﻝﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺶ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺭ؛ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ ﺍﻭﺭﺍﺩﺭﯾﺎﺏ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽﻟﺤﻈﺎﺕ؛ ﻣﺒﺎﺩﺍﺧﺴﺘﻪﺷﻮﺩ!ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﻮﺩ!!ﻭ ﯾﺎ ﻏﻢﺑﺒﯿﻨﺪ !! ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺳﺮﺷﺎﺭﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻦﻭﺁﻧﭽﻪﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥﻋﻄﺎ ﻣﯿﮑﻨﯽﺑﻪﺍﻭﻋﻄﺎ ﮐﻦ(.ﺁﻣﯿﻦ ﯾﺎ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ )¤¤¤¤¤¤
arya2085
12 years ago
ﺍﺯ ﮐﻼﻡ ﺩﻝ ﻧﺸﯿﻨﺖ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺷﯿﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﺖ ﺩﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﻣﯽﺷﻮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺟﻠﻮﻩﮔﺮ ﺩﺭﺳﺠﺪﻩﮔﺎﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺣﺮﯾﻢ ﺳﺎﺣﻞﻋﺸﻖ ﻣﻮﺝ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽﺷﻮﻡ* ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻣﺸﮏﻧﻔﺲ ﻏﺎﻟﯿﻪ ﺑﻮﯾﺖ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﺩﻭﻡﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﮑﻮﯾﺖ ﯾﺎﺭﺍ ﺑﻨﻤﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﺕﮐﻪ ﻣﺎﺭﺍ ﺩﻝ ﻭﺍﻟﻪ ﻭﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺷﯿﺪﺍﺳﺖ ﺑﻪﺭﻭﯾﺖ* ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻤﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡﮔﻠﮕﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺭﺥ ﺭﺍ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﺪﺯﺩﯾﺪﻡ ﻣﻦ ﺟﺰﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻏﯿﺎﺭ ﻧﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻡ ﻣﻦ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺍﺯﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ* ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺷﻤﻊ ﺩﻝ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻭﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺯﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮐﻤﯽ ﻋﺎﺷﻘﯽﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﯾﻮﺳﻒ ﺩﻝ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻩﻏﻢ ﺗﻮﺳﺖ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻣﺪﻩﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻡ*! ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﺐﺷﻤﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎﺑﺠﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ‚ ﻣﻦ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ *
arya2085
12 years ago
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ :***ﺑﺨﻨﺪ ٬ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ******ﺑﺒﺨﺶ ٬ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪﻣﺴﮑﯿﻨﯽ******ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ
arya2085
12 years ago
ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﺒﺰﺗﺮﯾﻦ ﺁﯾﻪ ، ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼﺑﺮﮒ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﮏﻗﻄﺮﻩ ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺣﺲﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪ ، ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺬﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼﻣﺎﻫﯽ ، ﺩﺭ ﺗﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺷﻦﺧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ،ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼﻭﺟﻮﺩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎﻣﺎﺳﺖ ، ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﻧﻮﺭ ، ﺧﺪﺍ ، ﻋﺸﻖ ،ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ ، ﺩﺭ ﻧﺒﯿﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﺖ ﺩﻝ ،ﺑﺮﮔﯿﺮﯾﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ، ﺳﻼﻣﯽﺑﮑﻨﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖﺳﻬﻢ ﻣﻦ ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯾﻦ ﺳﻬﻢ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﻣﻦ ، ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ،ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻣﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺳﺎﺯﺵ ﺑﺎ ﺗﻘﺪﯾﺮﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ، ﺷﻌﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪﺧﻮﺍﻧﺪ ﭼﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ، ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻧﺎﻥﺧﻮﺍﻫﺮ ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪﺁﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺳﺖ ، ﮐﻪ ﺩﺭﯾﻐﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﭘﺎﮎ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ ، ﻣﯿﺎﻥﺩﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎ ،ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ، ﻗﺪﺭ ﺍﯾﻦﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﻢ
arya2085
12 years ago
ﺗﮑﻪ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﻢﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮔﺬﺭ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺳﯿﺎﻫﯽﻭﻗﺘﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡﺑﺮ ﺍﻭﺝ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭼﮑﯿﺪﻡ ﺑﺮﺩﺭﯾﭽﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﺝ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻗﻄﺮﻩﻗﻄﺮﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﭼﻪﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﺎﻻ ﮐﻪﻣﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺩﺭﺩﻟﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡﺍﯼ ﺍﺑﺮ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﯾﯽﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ
arya2085
12 years ago
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻏﻢ ﭘﺮﺳﺖ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺠﺮﺗﻮ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﻫﻤﭽﻮ ﺻﺒﺢ ﯾﮏ ﻧﻔﺲﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﺑﯽ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﻨﻤﺎ ﺩﻟﺒﺮﺍ ﺗﺎﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﺸﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻡ ﮐﻦﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﻭﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﻨﻮﺭ ﮔﺮﺩﺩﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ ﺍﯾﻮﺍﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ
arya2085
12 years ago

غروب غمناکی است ...
دلم بسیار هوای گریه دارد ...
دلتنگی هایم را نمی دانم چه کنم ...
به آسمان ابری هم که مینگرم از فراق تو می خواهد گریه کند ...
اما نمی بارد و می خواهد که دوری از یار را چون بغضی سنگین در خود نگه دارد ...
می گویم آسمان ببار تا من نیز ببارم و سبک شوم ...

می گوید برای عاشق دلداده سبک شدن چه معنی دارد؟!



می گویم ابر پاک!

گریه کن شاید غم را از دل هزار هزار گل نو رسیده بزدایی ...

می گوید گلی که غم در وجودش رخنه نکرده باشد که گل نیست ...



می گویم آسمان فریاد کن ...

بگذار مردمان شهر برق چشمان عاشق تو را ببینند ...

می گوید امروز دلم چنان گرفته است که نای فریاد ندارم ...



می گویم هوای باران دارم ... می گوید هوای یار دارم ...

می گویم هوای باریدن دارم ...

می گوید سر آن دارم که بغض دیرین را همچنان بسته نگه دارم ...

می گویم شعر وصل بخوان ................. می گوید وصل میسر نیست ...

مرا امروز شعر هجر خوش تر است ...



می گویم لااقل چند قطره ای چشمان مرا همراهی کن ...

می گوید امروز تنها گریه کن ...ستاره ها نهفتند در آسمان ابری ...

دلم گرفته نفسم ... هوای گریه دارم ...

هوای گریه دارم...


arya2085
12 years ago
ﭘﯿﺮ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ،ﯾﺎﺭﺍ "ﮔﺮﺗﻮ ﺷﮑﯿﺐ ﺩﺍﺭﯼ،ﻃﺎﻗﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻣﺎﺭﺍ"ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻮﻥ ﻣﻦﻫﺰﺍﺭﻣﻮﻧﺲ"ﻣﻦ ﺟﺰﺗﻮ ﮐﺲ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻭﺁﺷﮑﺎﺭﺍ"ﺭﻭﺯﯼ ﺣﮑﺎﯾﺖ،ﻧﺎﮔﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦﺁﯾﺪ"ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﺑﯽﺩﻭﺍﺭﺍ؟"ﺗﺎﮐﯽ ﺧﻠﯽ ﺩﺭﯾﻦ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺧﺎﺭﻫﺠﺮﺍﻥ؟"ﻣﺮﺩﻡ ﺯ ﺟﻮﺭﺕ،ﺁﺧﺮﻣﺮﺩﻡ،ﻧﻪﺳﻨﮓ ﺧﺎﺭﺍ"ﺁﺧﺮﻣﺮﺍﺑﯿﻨﯽ ﺩﺭﭘﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶﻣﺮﺩﻩ"ﮐﺎﻭﻝ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﯾﻦﺑﻼﺭﺍ"ﺑﺎﺩﺻﺒﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺭﺍﻩ،ﻭﺭﻧﻪ"ﺑﺎﻧﺎﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﺻﺒﺎﺭﺍ"ﭼﻮﻥﺍﻭﺣﺪﯼ ﺑﻨﺎﻟﺪ،ﮔﻮﯾﯽ ﮐﻪ: ﺻﺒﺮ ﻣﯽ ﮐﻦﻣﺸﺘﺎﻗﯽ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺍﺯﺣﺪﮔﺬﺷﺖ ﯾﺎﺭﺍ)ﺍﻭﺣﺪﯼ ﻣﺮﺍﻏﻪ ﺍﯼ )
arya2085
12 years ago
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﺳﺮﺁﭘﺎﻋﺸﻖ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﻏﮑﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺭﻧﮓ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ" ﺭﻧﮓ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎ ﺭﻧﮓ ﺧﻠﻮﺹ ﺭﻧﮓ ﺑﯽﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﯽ ﺭﯾﺎﺑﻮﺩﻥ ﺑﯽ ﻏﻞ ﻭﻏﺶﺑﻮﺩﻥ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻔﯿﺪﻧﺪﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻻﻝ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺑﺎ ﺭﻗﺺﻗﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺭﻧﮕﯽﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﺭﺳﻔﯿﺪﯼ ﺍﺳﺒﺎﻥﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺧﻮﺩﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺗﺮﺍﺑﻪ ﺍﯾﻦﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺩﻋﻮﺗﯽ ﺳﺖ ﺗﺮﺍ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻪ ﺳﻮﯼﺗﻤﺎﻡ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎ ﻗﺪﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺑﯽ ﺭﻧﮓﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻥ:ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﯽ ﺷﮑﻞﺑﯽ ﺭﻧﮕﻢ "
arya2085
12 years ago
میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان بازهم دل بستم و زخمی شدم ،باور کنید...
arya2085
12 years ago



دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

.

.

.

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد



و گيسوان بلندش را به بادها مي داد



و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد



دلم براي کسي تنگ است



که چشمهاي قشنگش را



به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت



و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند



دلم براي کسي تنگ است



که همچو کودک معصومي



دلش براي دلم مي سوخت



و مهرباني را نثار من مي کرد



دلم براي کسي تنگ است



که تا شمال ترين شمال با من رفت



و در جنوب ترين جنوب با من بود



کسي که بي من ماند



کسي که با من نيست



کسي که . . .



- دگر کافي ست.






حميد مصدق


arya2085
12 years ago
باید که مهربان بود،باید که عشق ورزید،زیراکه زنده ماندن هر لحظه احتمالیست
arya2085
12 years ago
هجر تو زدرد وداغ دلگیرم کرد*اندوه غم زمان زمینگیرم کرد*گفتند که جمعه می رسی ز کعبه* این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
arya2085
12 years ago
هر رهگذری محرم اسرار نگردد،صحرای نمکزار چمن زار نگردد.هرجا که رسیدی مکش طرح رفاقت،هرکس که به تو یار وفادارنگردد
arya2085
12 years ago
از زندگانيم گله دارد جوانيم
شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم

دارم هواى صحبت ياران رفته را
يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم

پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق
داده نويد زندگى جاودانيم

چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير
وز دور مژده ى جرس كاروانيم

گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا
من طاير شكسته پر آسمانيم

گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند
چون ميكنند با غم بى همزبانيم
اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانيم

گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود
برخاستى كه بر سر آتش نشانيم

شمعم گريست زار به بالين كه شهريار
من نيز چون تو همدم سوز نهانيم

*شاعر:محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار)
arya2085
12 years ago


کودکی، دخترکی ، موقع خواب

سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید:

زندگی چیست؟

پدرش از سر بی صبری گفت:

زندگی یعنی :عشق

دخترک با سر پر شوری گفت:

عشق را معنی کن!

پدرش داد جواب:


بوسه ی گرم تو بر گونه ی من

دخترک خنده برآورد ز شوق

گونه های پدرش را بوسید

زان سپس گفت:

پدر ... عشق اگر بوسه بود...


بوسه هایم همه تقدیم تو باد !




sepehr00
12 years ago
to mesle oun gole sorkhi ke gozashtam laye daftar mesle taghdir mesle ghesmat mesle almasi ke hichki vase oun nazashte ghimat
arya2085
12 years ago



شریعتی درباره امام حسین (ع)





"... و حسین، وارث آدم، که به بنی‌آدم زیستن داد، و وارث پیامبران بزرگ، که به انسان، "چگونه باید زیست" را آموختند، اکنون آماده است تا، در این روزگار، به فرزندان آدم، "چگونه باید مرد" را بیاموزد!..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۱




"... مردی از خانه‌ی فاطمه بیرون آمده است، تنها و بیکس، با دست‌های خالی، یک تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن یورش برده است. جز "مرگ" سلاحی ندارد! اما او ، فرزند خانواده‌ای است که "هنر خوب مردن" را، در مکتب حیات، خوب آموخته است..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۰




ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!..... مگو که بر شما چه گذشت ؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟.....آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم ....... اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم .

نجوای دردمندانه دکتر شریعتی با “پیام”بر کربلا(سخنرانی‌)



این دنیا عجیبه،تا مریض نشی برات گل نمیارن،تا گریه



نکنی نوازشت نمیکنن،تا فریاد نکشی به طرفت بر نمیگردن



تا نمیری نمی بخشنت!!

......................................................................



زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلبها



گرامیتر از آنند که بشکنند.فردا خورشید طلوع خواهد کرد



حتی اگر ما نباشیم...

.......................................................................



سنگینی باری که خدا به دوش ما می گذارد آنقدر نیست



که کمرمان را خرد کند بلکه آنقدر است که ما را برای دعا



به زانو در آورد.

.......................................................................



زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن



جوری زندگی کن که اگر به گذشته برگشتی نیازی به



پاک کن نداشته باشی.

.......................................................................



عیوب دیگران را نباید با انگشت کثیف نشان داد

از یکی شدن بود و بس



از رفتن تا آخر خوندن و با همدیگه رسیدن بود و بس






arya2085
13 years ago
(an yare aziz ke bi ghararash budam...asayeshe ruz va ruzegarash budam...emruz bebin che mikonad ba dele man...bichare manam ke bighararash budam
Browse Pages:< Previous 1 2 3 4 5 6 7 Next > 
Contact Us | Blog | Translation | Terms of Use | Privacy Policy

沪ICP备06061508号
Copyright © 2006 OwnSkin.com    
-
Loading content
There is a problem with loading the content.